سپاس و ستایش خدواند یکتا را که با کلام نورانی خویش «قل سیروا فی الارض» را به ما آموخت تا با تحقیق و تدبّر از سرگذشت پیشینیان خود آگاه شویم و با عبرت از آن، آینده خویش را بر اساس صراط مستقیم بنا کنیم.
از جمله شخصیّتهای تاریخی که محقّقان صفحاتی از تاریخ خود را به وی پرداختهاند «جابان ِکُرد» یا همان «جابان الکُردی» میباشد. تحقیقات محقّقین درباره «جابانِ کُرد» را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
١- کسانی که جابان کُرد را شخصیّتی غیرواقعی میدانند
اینکه کسانی معتقدند «جابان کُرد» شخصیتی غیرواقعی بوده است و نامی از وی در منابع نیامده است باید گفت منابع تاریخی معتبر در میان کُردها به صحابهای چون جابان الکُردی اشاره کردهاند که پسر او نامش میمون با کنیه ابوبصیر یا ابونصیر بوده است. از جمله کسانی که به جابان والد میمون ابوبصیر اشاره کـردهاند عبارتند از: ابونعیم اصفهانی، ابن اثیر، ابن حجر و الالوسی؛ و از جمله محققان معاصر نیز کسانی چون محمد امین زکی بگ و حسن محمود محمد كریم به او اشاره کردهاند؛ و نیز از جمله كسانی کـه به مـیـمون بن جابان الـکُـردی اشاره کـــرده، عبارتند از: احمد بن حنبل، بخاری، ابویعلی، ابن حبان، بیهقی، خطیب بغدادی، ابن اثیر، ابن تیمیه، ذهبی، ابن حجر و سیوطی.(١)
بنابراین بر اساس این منابع جابان الکُردی شخصیتی واقعی و از اصحاب رسول الله –صلّیالله علیه و سلّم– بوده است و کسانی که وجود او را انکار کردهاند در میان منابع تحقیق نکردهاند.
٢- کسانی که درباره «جابان کُرد» تاریخسازی کردهاند
ابوبصیر کُرد و ابوبصیر عرب
یکی از بزرگترین اشتباهات محققان معاصر در مورد جابان و فرزندش ابوبصیر که باعث خلطِ تاریخی و نیز داستانسازی شدهاند آن است که ابوبصیر «میمون بن جابان الکُردی» را با ابوبصیر «عتبه (عبید) بن اسید» اشتباه گرفتهاند.
ابوبصیر عرب (عتبه بن اسید) همان کسی است که بعد از عهدنامه حدیبیه از مکه گریخت و به پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– پیوست اما طبق مفاد صلح مشرکان ابوبصیر را برگرداندند اما در میانه راه مشرکان توسط ابوبصیر از پای درآمدند ولی ابوبصیر چون نتوانست بر اساس مفاد صلح به سوی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– رود بنابراین به سوی مکانی به نام العیص رفته و هر کس از مکه میگریخت به ابو بصیر ملحق میگشت تا اینکه تعداد آن افزایش یافت و آنان نیز برای کاروان مشرکان قریش حمله میکردند تا عاقبت مشرکان قبول کردند که این بند از مفاد صلحنامه مبنی بر استرداد مسلمانانی که مکه به مدینه میگریختند ملغی گردد. اما ابو بصیر در همان جا وفات کرد و نتوانست همچون سایر یارانش به رسول الله بپیوندد.(٢)
ابوبصیر همانجا وفات نمود اما ابوبصیر کُرد بعدها راوی حدیث میگردد و امام ذهبی تاریخ وفات او را ١٢١-١٣٠ هجری میداند(٣)
محققان تنها به خاطر یک تشابه اسمی تمام داستانها و جنگهای پارتیزانی ابوبصیر عرب را به ابوبصیر کُرد نسبت دادند و در پی این اشتباه تاریخی برای جابان و پسرش ابوبصیر شروع به داستانپردازی کردند و آنان را سفرای کُردها به سوی پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– دانستند در حالی که هیچ منبعی تاریخی به نوشتههای آنان اشارهای نکرده است و شایسته است محقّقان از نوشتن چنین داستانهایی ساختگی خودداری کنند.
جابان الکُردی یا جابان الصردی
کسانی نیز نوشتهاند در متون تاریخی جابان الکردی به صورت جابان الصردی آمده است و بر اساس آن جابان را اهل «پاوه» و محله «سردی» دانستهاند؛ و کسانی نیز بر مبنای این کلمه گفتهاند که این جابان کُرد نبوده است.
باید گفت در هیچ یک از متون تاریخی بجز کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة»(٤) اثر ابن حجر عسقلانی، جابان با پسوند الصردی نیامده است. ابن حجر به اشتباه «الکُردی» را به صورت «الصردی» نوشته و علت آن نیز قطعاً اشتباه در نگارش کلمه بوده است چرا که در تمام کتب ابن حجر بجز الاصابه، ابوبصیر میمون (پسر جابان) پسوند«الکُردی» دارد.(٥)
ابن حجر حتی در کتاب «تبصیر المنتبه بتحریر المشتبه» در مورد پسوند «الکُردی» مینویسد: الکُردی به «کُرد» منسوب است، مردمانی که به شجاعت موصوفند و همچون بادیهنشینان در کوهستانها زندگی میکنند. جمعیت آنان نیز بسیار است و از جمله قدیمیترین آنها میمون ابونصیر الکُردی میباشد.(٦)
شایسته است محققان و مبلّغان در نوشتن و در خطابهها از روایت سخنان بدون منبع خودداری کنند تا إنشاءالله تاریخی روشن و به واقعیت نزدیک جای اوهام و خیالات را بگیرد.
ایل جاف و جابان الکُردی
در این مورد نیز محققان نه بر اساس منابع بلکه بر اساس نظریاتی ایل جاف را که در تاریخ به عنوان «جاوان» آمده به جابان الکُردی نسبت میدهند. همانطور که اشاره شد در هیچ منبعی تاریخی به مطلب مذکور اشارهای نشده است و در زمان فتوحات اسلامی مورّخان به اشخاص دیگری به نام «جابان» نیز اشاره کردهاند که هیچ کدام پسوند کُردی ندارند. میتوان نتیجه گرفت نسبت دادن ایل جاف (جاوانیها) به جابان الکُردی تنها بر اساس نظریات محققین معاصر میباشد نه بر اساس منابع تاریخی.
موانع تاریخنویسی در میان ملت کُرد
١- تعصّبات
در طول تاریخ آنچه باعث شده است که محققان در نوشتن تاریخ دچار سردرگمی شوند علت آن در ابتدا متوجه روحیّات خود آنان میشود، روحیاتی بر اساس تعصب که همچون پردهای تاریک دیدگان آنان را پوشانده است.
مورّخی موفق خواهد بود که هنگام نوشتن تاریخ تمامی تعصبات را از ذهن و روان خویش دور کند تا بتواند هرآنچه را که به واقعیت نزدیکتر است بنویسد.
باستانگرایی یکی از تعصبات نادرستی میباشد که متأسّفانه گریبانگیر محققان ما شده است. از جمله اینکه دکتر زرّینکوب شش سال بعد از چاپ اول کتاب دو قرن سکوت در مقدمه چاپ دوم در مورد تعصب خویش چنین مینویسد:
«نمی دانم از خامی یا تعصب، نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان از شور و حماسه لبریز بودم که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران میدانستم و هرچه را از آن ایران -ایران باستانی میگویم- نبود، زشت و پست و نادرست میشمردم.»(٧)
محقّقان معاصر حتی ملّایان و مبلّغان دین نیز تحت تأثیر این عقاید قرار گرفتند و کتبی را برای مردم نگاشتند که تا قیام قیامت مایه سردرگمی ملت است.
حس باستانگرایی آنان تا جایی پیشرفت که چون اعراب مسلمان حکومتهای شاهنشاهی و استبدادی باب طبع باستانی آنان یعنی ساسانیان را از میان برداشته بودند انتقام خود را از اعراب با نگاشتن کتابهایی تاریخی با مضمون ضد عربی گرفتند. دیگر این ملایان غافل از آن بودند که سخنانشان نه تنها مایه تبلیغ دین نبوده بلکه تا روزی که کتاب آنها بماند همچنان مردم را گمراه خواهد کرد. چراکه ضد عربی بودن مطالب آنان ناخواسته خود را در لباس ضد اسلامی نشان داد. اگر سخنان آنان بر اساس دلایل و مستندات تاریخی باشد اشکالی بر کتب آنان نیست اما کسانی انتقام خود را با دروغ و جعل گرفتند و از سادگی و ناآگاهی مردمان سوء استفاده کردند.
٢- نداشتن تخصّص تاریخی
متأسّفانه در دوره معاصر کتابهای زیادی در مورد تاریخ کُرد نوشته شده که هر یک اشتباهات زیادی را در خود گنجاندهاند؛ یکی از علل آن نداشتن تخصّص در رشته تاریخ است.
در بعضی از کتب معاصر آنچه که نمایان است استفاده از تحقیقات محقّقان به جای منابع و درج مطالب خودساخته به جای مستندات و نیز شخصیّتپرستی تاریخی میباشد که هر یک در جای خود ملتی را گمراه میکنند.
الف: فرق تحقیق با منبع
بسیاری از محققان تفاوت منبع تاریخی را با تحقیق تاریخی نمیدانند؛ مثلاً حمله اعراب مسلمان به ایران یک واقعه تاریخی است و کتاب فتوح البلدان بلاذری یا تاریخ طبری برای آن دوره منبع تاریخی محسوب میشوند اما کتابهای مردوخ و زرّینکوب منبع تاریخی نیستند.
در مورد حمله مغولان کتاب الکامل ابن اثیر منبع تاریخیست اما همان الکامل برای دوره فتوحات اسلامی دیگر آن حکم را ندارد چه برسد به کتابهای دوره معاصر. کتاب شرفنامه بدلیسی نیز برای دوره صفویه و زمانهای نزدیک بدان منبع تاریخیست اما برای صدر اسلام دیگر منبعی همچون طبری نیست.
وقتی واقعهای تاریخی را در کتاب یا مقالهای مینویسیم حتماً باید به منبع تاریخی ارجاع دهیم نه تحقیق محقّقان؛ کسانی که به تحقیق ارجاع دهند کتاب یا مقاله آنان فاقد ارزش تاریخیست. زمانی باید از تحقیقات محققان استفاده کنیم که نظری در مورد واقعهای تاریخی ارائه داده باشند. (مگر آنکه منبع مورد نظر کتیبه یا نوشتهای به زبان دیگر باشد که در اینگونه موارد مخصوصاً برای تاریخ باستان باید به کتب محققین بزرگ و قابل اعتماد رجوع کرد.)
هر روز شاهد کتابها و مقالاتی هستیم که در آن به رویدادهایی اشاره میکنند که به جای ارجاع به منابع به کسانی چون آیتالله مردوخ و دکتر زرّینکوب و... استناد میکنند. اگرچه آن دو عالمان بزرگی بودند اما کتب آنان مثلاً برای صدر اسلام منبع تاریخی نیست و نباید روایات صدر اسلام را به کتب آنان ارجاع دهیم.
در اینجا چند نمونه لازم است ذکر گردد:
١- پاو بن شاپور
محقّقانی همچون آیتالله مردوخ بدون هیچ گونه سندی نوشتهاند که پاو (باو) بن شاپور در زمان یزدگرد سوم ساسانی به پاوه آمده و مردم مسیحی پاوه را زردشتی کرده است و از آن پس نام پاوه به خاطر نام وی پاوه نامیده شد.
پاو بن شاپور شخصیّتی تاریخیست و آیتالله مردوخ باید از منبعی تاریخی استفاده کرده باشد اما چون از هیچ منبعی استفاده نکرده است و نیز در هیچ منبعی تاریخی به این روایت اشارهای نشده است بنابراین این روایت قطعاً نادرست است و محقّق نباید تحت تأثیر نام آیتالله مردوخ قرار بگیرد.
٢- بغدوزِ کُرد
شرفخان بدلیسی در کتاب خود از شخصیّتی کُردتبار به نام بغدوز نام میبرد که از طرف پادشاه ترکستان به سوی رسول الله –صلّیالله علیه و سلّم– رهسپار میشود.(٨) کسانی که تفاوت میان منبع و تحقیق را نمیدانند به آسانی این روایت را در مقالات و کتب خویش درج میکنند و عوام مردم نیز با دیدن این روایت در کتاب فلانکس و اینکه به کتابی تاریخی نیز ارجاع داده است آن را واقعیتی تاریخی میدانند.
اما همچنانکه مورّخان و محقّقان آگاه میدانند این روایت چون در هیچ یک از کتب هزار سال قبل از شرفخان وجود ندارد بنابراین قابل استناد نمیباشد و آن چیزی جز داستانی ساختگی نیست.
٣- پوستنوشته سلیمانیه
این پوستنوشته نیز به هیچ عنوان قابل استناد نمیباشد چراکه در تناقض آشکار با تمام منابع تاریخ است. اگر به دقت به تمامی عهدنامههای موجود در منابع تاریخ نظر کنیم خواهیم دید که در آنها به تأکید نوشته شده هیچ آتشکدهای ویران نگردد. برای مثال در عهدنامه آذربایجان که میان حذیفه بن یمان و مرزبان آذربایجان نوشته شد اینگونه آمده است: «هیچ کس کشته نشود، کسی به اسارت در نیاید، آتشکدهای ویران نگردد و متعرض کُردهای بلاشجان، سبلان و ساترودان نشوند و اهل شیز را از رقصیدن در عیدها و انجام مراسمشان منع نکنند.»(٩)
وجود آتشکدهها در قرون بعد نیز نشان از وفای به عهد اعراب در ویران نکردن آنها و آزاد گذاشتن زرتشتیان در انجام مراسم خود بود. یاقوت حموی(متوفی ٦٢٦ هـ) یعنی نزدیک ٦٠٠ سال بعد به قریهای به نام بیت النار (آتشکده) در اربل (١٠) و آتشکدههایی در آذربایجان اشاره کرده است. (١١) ابن حوقل(متوفی ٣٦٧ هـ) نیز مینویسد: «تعداد آتشکدهها در فارس را تنها از طریق دیوان میتوان به شماره آنها آگاه شد. چراکه شهر، ناحیه و روستایی نیست مگر آنکه آتشکدههایی بسیار در آن وجود دارد.»(١٢)
اشاره ابن حوقل جغرافیدان و یاقوت حموی به آن همه آتشکده که قرنها بعد از فتوحات مسلمانان هنوز پابرجا بودهاند دلیلی محکم بر ساختگی بودن پوست نوشته دروغین سلیمانیه میباشد و کسانی هم که بدان استناد میکنند تمامی منابع تاریخ را بر اساس تعصبات خویش برای یک پوستنوشته جعلی کنار گذاشتهاند تا وجدان تاریخی خود را خاموش و مردمان را نیز گمراه کنند.
مثالهای زیادی هستند که محقّقان معاصر در کتب خود نوشته و تاریخ ملتی را عامدانه یا ناآگاهانه در وادی اوهام رها ساختهاند.
ب: شخصیّتپرستی
یکی دیگر از راههای تحریف تاریخ توسط محققان معاصر شخصیّتپرستی آنان است. کسانی که به خیال خود مورّخان و محققان قدیم همه بدور از اشتباه بودهاند.
اگر محقق هر روایتی را در کتاب خود بیاورد باید این مسئله را در ذهن داشته باشد که شاید آن روایت اشتباه باشد نه آنکه چون ابن اثیر، ابن خلدون و یا مردوخ و زرّینکوب و... آن روایت را در کتاب خود آوردهاند پس صحیح میباشد. در اینگونه موارد باید به کتب و منابع قبل از آنان رجوع کرد.
مثلاً ابن اثیر مورخ در باب فتوحات اسلامی در جای جایی از کتاب خود به اشتباه افتاده است. مثلاً روایت فتح نصیبین بلاذری را به اشتباه برای فتح آمد (دیاربکر) آورده است و ابن خلدون نیز فتح ایذج را با فتح آمد اشتباه گرفته است.(١٣)
ابن خلدون اگرچه مورّخ بزرگیست اما در کتاب خود روایتی را در مورد کتابسوزی مسلمانان نقل میکند که تا آن روز یعنی قریب ٨٠٠ سال هیچ مورخی در هیچ کتابی ننوشته بود و با همان روایت دروغین بذر کینه و دشمنی را ندانسته در دل ایرانیان معاصر کاشت تا کینهتوزان از اسلام این روایت دروغین را همچون پتکی همیشه در دست داشته باشند تا هر وقت خواستند عوام مردم را نسبت به دین اسلام بدبین کنند و تا کسانی چون عبدالله مستوفی نیز در دروه معاصر به خاطر روایت دروغین کتابسوزی مسلمانان خلیفه دوم مسلمین را به اسكندر مقدونی، چنگیزخان مغول و ابوجهل تشبیه و حتی پا فراتر نهاده ابوجهل را بر خلیفه ترجیح دهد.(١٤)
إنشاءالله محقّقین تاریخ در تحقیقات خویش وسواس فراوان به کار برند تا بهترین کتابها و تحقیقات را تحویل ملتمان دهند.
دانا مهرنوس
پاوه - دوریسان
١٣٩٦/١١/١٠
--------------------------------------------------------
ارجاعات:
(١) رجوع کنید به کُردها و اسلام، ستیز یا سازش؟؟!!، دانا مهرنوس، کردستان: آراس، ١٣٩٠، ص ٣٠٤- ٣٠٥.
(٢) المغازی، محمد بن عمر الواقدی(المتوفى: ٢٠٧هـ)، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت: دار الأعلمی، الطبعة: الثالثة - ١٤٠٩/١٩٨٩، ج٢، ص ٦٢٤-٦٢٩.
(٣) تاریخ الإسلام وَوَفیات المشاهیر وَالأعلام، شمس الدین الذهبی(المتوفى: ٧٤٨هـ)، تحقیق: الدكتور بشار عوّاد معروف، دار الغرب الإسلامی، الطبعة: الأولى، ٢٠٠٣ م، ج٣، ص ٥٣٩.
(٤) الإصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: ٨٥٢هـ) تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، بیروت: دار الكتب العلمیة، الطبعة: الأولى - ١٤١٥ هـ، ج١،ص ٥٤٠.
(٥) رجوع کنید به کتابهای ابن حجر عثقلانی از جمله: «تقریب التهذیب»،«لسان المیزان»، «المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة» که در آنها برای ابوبصیر پسوند کُردی آمده است.
(٦) تبصیر المنتبه بتحریر المشتبه، أحمد بن حجر العسقلانی، تحقیق: محمد علی النجار، مراجعة: علی محمد البجاوی، بیروت: المكتبة العلمیة، ج٣، ص ١٢١٣.
(٧) دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب(متوفی ١٣٧٨ هـ) تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۰ش، ص۱۹- ۲۰.
(٨) شرف نامه تاریخ مفصل کردستان، شرف خان بدلیسی(متوفی٩٤٠ هـ) تصحیح ولادیمیر ولییامینوف زرنوف، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، ١٣٧٧ش، ج١،ص١٥-١٦.
(٩) فتوح البلدان، احمد بن یحیی بلاذری(المتوفی ٢٧٩ هـ) بیروت: دارالمکتبه الهلال، ١٩٨٨م ، ص٣١٧ - ٣١٨.
(١٠) معجم البلدان، یاقوت حموی (المتوفی ٦٢٦ هـ) بیروت: دار صادر، ۱۹۹۵م، ج١، ص٥٢٢ - ٥٢٣.
(١١) همان، ج٣، ص٣٨٤.
(١٢) صوره الارض، ابوالقاسم محمد ابن حوقل(المتوفی بعد ٣٦٧ هـ) بیروت: دارصادر افست لیدن، ۱۹۳۸م، ص ج۲، ص۲۷۳ – ۲۷۴. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به کتاب کُردها و اسلام، ستیز یا سازش؟؟!!، ص ٣٠١-٣٠٢.
(١٣) کُردها و اسلام، ستیز یا سازش؟؟!!، ص ٢٦٨-٢٧٦.
(١٤) شرح زندگانى من، عبدالله مستوفى متوفی( ١٣٢٩ هـ)، تهران: چاپ پنجم ١٣٨٤ش، ج ١، ص ٣٢٢- ٣٢٤.
نظرات
صادقی
14 بهمن 1396 - 07:31سلام با تشکر از مقاله مفیدتان بزرگوار راجع به پیدا شدن قطعه پوست در یکی از کوههای سلیمانیه ! که در ان از زبان یک زرتشتی به ویران شدن عبادتگاهها توسط عربها زبان به اعتراض گشوده . من یک مصاحبه اقای انور سلطانی را از یکی از شبکه های ماهواره ای دیدم که ایشان با وجود اختلاف شدید فکری با مسلمانان و خدا ناباور بودن ایشان. با تاکید اعلام کردند که این شعر از اساس واقعی نبوده و سروده اقای گیو موکریانی- حوزنی موکریانی- نویسنده و مورخ مشهور معاصر است . به نظر بنده ظاهرا اقای حوزنی موکریانی در روئیا پردازی ودر تطبیق با علایق و عقاید خاص خودشان چنین واقعه تاریخی را تصور کرده و از زبان یک روحانی زرتشتی کرد زبان به این کشتار و سوزاندن توسط مسلمانان اعتراض کرده است .